کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : روح‌ الله گائینی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن     قالب شعر : غزل    

غمت ز خاطر هفت آسمان نخواهد رفت            شکـوه داغ تو از یادمان نخواهد رفت

تو مـادر مـلکـوتی، دعـای هـیچ کسی            بـدون اذن شـما، آسـمان نخـواهد رفت


رسوم شهر مدینه همیشه بر عکس است            کسی به مجلس ختم جوان نخواهد رفت

کسی تـسلی خـاطـر نـشد بـرای عـلـی            به این دلیل غمت از میان نخواهد رفت

بیا مسافر تنها! که غـم فقط غم توست            غمی که از دل صاحب زمان نخواهد رفت

به سـمتت آمده از دور شاعـری تـنهـا            که دست خالی از این آستان نخواهد رفت

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

قاری حسین و گریه‌کنِ فاطمه؛ خداست            در خانهٔ علی چه عزاخانه‌ای به پاست

جانم فـدایِ مجـلـسِ خـتـمی غـریب که            مهمان ندارد و پُر از اندوهِ بی‌صداست


حتی "در"ی که سوخته، مرثیه خوان شده            با اشک، همنشین شده و صاحبِ عزاست

شاید حسن به زینبِ آشـفـته حال گفت:            گریه نکن! که رفتنِ مادر خودش شفاست

در شهر؛ یک نفر به علی تسلیت نگفت            این رسـم نـاسـپـاسیِ دنیـایِ بی‌وفاست

زهـرا کجاست؟! تا که ببـیـند هنوز هم            ردّ طناب، دورِ دو دستانِ مرتـضاست

حرفش نداشت هیچ خریدار بعد از این            سنگِ صبورِ روز و شبِ مرتضی کجاست؟!

مادر کجاست؟ تا بشود حالِ خانه؛ خوب            مادر که نیست، خانه نفس گیر و بی‌صفاست

عـالـم عـزا گـرفـتـه بـرایش ولی بـدان            صـدّیـقـة الشـهـیـده؛ عـزادارِ نیـنواست

قـلبـش هـنـوز می‌شـود آرام با حـسـین            آرامـگـاهِ مــادرِ سـادات؛ کــربـلاسـت

هر روزِ هـفـته؛ بر لبِ گـودالِ قـتلگـاه            گریانِ پیکری‌ست که مابینِ بوریاست!

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید فضل‌الله قدسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

دل غریب من از گردش زمانه گرفت            به یاد غربت زهـرا شبی بهانه گرفت

شبـانه بغـض گـلـوگـیر من کـنار بقـیع            شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت


ز پـشت پـنجـره‌ها دیـدگـان پُـر اشکـم            سراغ مدفـن پـنهـان و بی‌نشانه گرفت

نـشان شعـله و درد و نـوای زهـرا را            توان هنوز ز دیوار و بام خانه گرفت

مصیبتی‌ست علی را که پیش چشمانش            عـدو امـید دلـش را به تـازیـانه گرفت

چه گفت فاطمه؟ کآن‌گونه با تأثر و غم            عـلی مراسـم تـدفـین او شـبـانه گرفت

فـراق فـاطـمـه را بـوتـراب باور کرد            شبی که چوبۀ تابوت را به شانه گرفت

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید محمدجواد شرافت نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن قالب شعر : غزل

شبی که آینه‌ام را به دستِ خاک سپردم            هزار بار شکـسـتم، هزار مرتـبه مُردم

دو دست از سر حسرت به هم زدم که چگونه            به دست خود گل خود را چنین به خاک سپردم؟


شد اشک غربت و گل کرد روی خاک مزارش            هر آنچه داغ که دیدم، هر آنچه غصه که خوردم

شب آمـدم که بگـریـم تـمام درد دلـم را            سحر به غربت خانه، جز اشک و آه نبردم

بدون فاطمه سخت است زندگی، که پس از او            برای آمدنِ روزِ مرگ، لحـظه شمـردم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آن شب میان هاله‌ای از ابر و دود رفت            روشـن‌تـرین سـتارهٔ صبح وجـود رفت

آن شب صدای گـریهٔ بـاران بـلـنـد بود            بر شانه‌های زخمی دریا، چو رود رفت


روشن‌تر از زلالی نور آمد و چه حیف            با چـند یـادگـاری سـرخ و کـبـود رفت

بال و پری برای پـرسـتـو نـمـانده بود!            آخر چگونه نیمهٔ شب پر گشود، رفت؟

رحـمی به قـبـر خـاکی او هم نمی‌کـنـند            این شد که مخـفـیانه و بی یـادبود رفت

مولا خوشی ندیده پس از او از این جهان            می‌گفت بعد فـاطمه‌ام هر چه بود رفت

هر شب کـنار تربت او ياس کوچکـش            دم می‌گرفت: مادر خوبم چه زود رفت

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : فاطمه معصومه شریف نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

سـر مـی‌گـذارد آسـمــان بـر آسـتـانـت            غـرقـیـم در دریـای لـطـف بی‌کـرانت

محـبـوب‌تر از هر کـسی نزد رسـولی            آغـوش او هـمـواره می‌شد مـیـزبـانت


چون مادری دلسوز، مرهم می‌نشاندی            بر زخـم او بـا دسـت‌هـای مـهـربـانت

نـور پدر وقتی که شد خـامـوش دیگر            تاریک شد، تاریکِ تـاریک آسـمـانت

حق علی را غصب کردند و پس از آن            انـداخــتـنـد آتـش بـه جــان آشــیــانـت

می‌سوختی در شعـله‌های کـیـنه‌هـاشان            آه از دلـت آه از دل آتــشــفــشـانـت...

با دست‌های بـسته حـیـدر را که بردند            با چـشم خود انگـار دیدی رفت جانت

پشت سر حیدر خودت را می‌کـشاندی            آه از تن مـجـروح و از اشـک روانت

هجده بهار از عمر تو تنهـا گـذشت آه            نـاگـاه دیـدی می‌رسـد فـصـل خـزانـت

پـیـچـیـد در خـانـه بـرای آخـریـن بـار            بـوی تـنـور داغ و بـوی عـطـر نـانت

بانو تو حتی بعد از این‌که پَـر کـشیدی            بـودی به فـکـر کـودکـان نـیـمـه‌جـانت

بند کـفـن وا شد تو با مـهـری فـراوان            آغـوش وا کـردی بـه روی کـودکـانت

آن کودکـانی که پس از تو رنج دیـدند            ای کاش پـایـان داشت اینجا داسـتـانت

یا لااقـل بـانـو نـمی‌رفـتی تو ای کـاش            آن روز در گــودال بــا قــدّ کــمــانـت

دیدی حسینت را که تنها و غریب است            دیدی که غرق خون شده اینک جوانت

با نـاله تا گـفـتـی بُـنـَیَّ عـرش لـرزیـد            عالم همه حیران شد از صبر و توانت

گفتی که آبت هم ندادند، آسمان سوخت            وقـتی شـنـید این واژه‌ها را از زبـانت

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

صدای گریه از عرش معلّی می‌رود بالا            همین که نیمه‌شب‌ها دست زهرا می‌رود بالا

گمانم مرکز ثقل زمین را شعله‌ها سوزاند            که آتش از در و دیوار دنیا می‌رود بالا


هنوز از ماجرای کوچه‌ها شرمنده‌اش هستند            اگر دیـوارهـا کـج تا ثـریـا می‌رود بالا

تمام هستی خود را گرفته روی دست، انگار            که روی شانه‌ها تابوت مولا می‌رود بالا

سوال این است؛ قاتل کیست؟ اما در جواب آن            فقـط هر آیـنـه دیـوار حاشا می‌رود بالا

شفیع محشر خود را در اوج کینه سوزاندند            که دود آتشِ امـروز، فـردا می‌رود بالا

به لب در هر قنوت آوای «أَینَ‌المُنتَقِم؟» داریم            که دست لطف مادر نیز با ما می‌رود بالا

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : مسمط

وقتی مرا در روضه دعوت می‌کند زهرا           یعـنی کـریـمـانه کـرامت می‌کند زهرا

بیش از پدر‌ مـادر محبت می‌کند زهرا           از نان شب خرج رعیت می‌کند زهرا


تـفـسـیر نـاب آیـه‌هـای هـل اتـی یعـنی           لـطـف بدون مـنـت و بی‌انـتـهـا یـعـنی

پـیـراهـنـش در دست خـالی گـدا یعـنی           شام زفـافـش هم عـنایت می‌کـند زهـرا

غم می‌زداید از دل سائل به یک لبخند           با دست و دل بازی گدا را می‌کند خرسند

یک روز نان سفره و یک روز گردن بند           همواره لطـف بی‌نهـایت می‌کـند زهرا

هرکس مقیم خانه‌اش شد، اهل ایمان شد           مقداد شد، میثم شد و عمار و سلمان شد

از برکتش حتی یهودی هم مسلمان شد           چادر نمـازش هم هـدایت می‌کند زهرا

زهـراتـر از زهـرا ندارد عـالـم ایجـاد           آیـات قـرآن از مقـامـاتـش خـبر می‌داد

جانم به این عفت که نزد کور مادرزاد           حجب و حجابش را رعایت می‌کند زهرا

توحید دارد می‌چکـد از سقـف ایوانش           اعجـاز بیـرون می‌زند از مطـبخ نانش

زهرا که جای خود، بگویم از کنیزانش           فضه‌ش پیمبرگونه صحبت می‌کند زهرا

چیزی نمی‌خواهد در این دنیا برای خود           فیضی دهـد همـسایه را با ربّـنای خود

پهـلـویـش آزرده‌ست اما با خـدای خود           هرشب سر سجاده خلوت می‌کند زهرا

یک عـمر در کنج دلش یاد عـلی دارد           تـصمـیـم بر یـاری و امـداد عـلی دارد

لحظه به لحظه بر لبـش نـاد علی دارد           با ذکر مـولایش عـبادت می‌کـند زهرا

با اینکه خـلـقت را برای او بنـا کردند           از عالم هـستی حـسابش را جدا کردند

هر سیـزده معـصوم بر او اقـتدا کردند           پس بر امامان هم امامت می‌کند زهرا

دنیا اسـیر عـشـق پاکـش بـیـشتر ایران           محبوب زهرا می‌شود از هر نظر ایران

دیروز در شهر نبی، امروز در ایران           سیـدعـلـی‌ها را حـمـایت می‌کـند زهرا

یا قهـر و آتش یا دگر تـسلیم یعنی چه؟           در پای طاغوت زمان تعظیم یعنی چه؟

در ریـسـمان ذلت و تحـریم یعنی چه؟           تفـسیر صبر و استقـامت می‌کند زهرا

از هرم آتش صورت پروانه می‌سوزد           در پیش چشم کودکان، کاشانه می‌سوزد

چون شمع، ذره ذره مرد خانه می‌سوزد           اما صبوری در مصیبت می‌کند زهرا

وقتی که دل را می‌دهد در دست رهبر هم           در پای عهدش می‌گذارد تا ابد سر هم

با صاحب و مولای خود یکبار دیگر هم           بـین در و دیـوار بیـعـت می‌کـند زهرا

پا را که داخل می‌گـذارد از در مسجـد           از ترس می‌لرزد به خود سرتاسر مسجد

مـحـو کـلام آتـشـیـن‌اش مـنـبر مـسجـد           با خـطبه‌ای غـرّا قـیامت می‌کـند زهرا

بوی شهادت می‌رسد از لحن سوگندش           "لبیک یا حیدر" نوشته روی سربندش

جان علی را می‌خـرد با جان فرزندش           از هستی‌اش خرج ولایت می‌کند زهرا

با صورت نیلی و با چشمان کم سویش           بـا سـیـنـۀ آزرده و بـا زخـم بـازویـش

با لالـه‌های بسـترش، با درد پهـلـویش           از غـربت مـولا روایت می‌کـند زهـرا

هرشب سراغ از مهبط مسمار می‌گیرد           از پا می‌افتد، پهلویش هر بار می‌گیرد

وقـتی کـمک از شـانۀ دیـوار می‌گـیرد           یعنی که به سختی حرکت می‌کند زهرا

از تـنـدی شلاق بی‌احـساس بی‌دیـن نه           از بی‌حـیـایـی غـلاف تـیـغ بـدبـیـن نـه

از چشم شور و پای شوم و دست سنگین نه           از درد تنهـایی شکـایت می‌کـند زهـرا

اشک مـرا پـای شب مهـتـاب بگـذارید           تابـوت را در گـوشۀ سرداب بگـذارید

نزد حـسیـنم نـیـمه شب‌ها آب بگـذارید           این روزها دارد وصیت می‌کـند زهرا

همچون پرستویی که بالش گشته آزرده           مانند سرو سیلی از باد خـزان خـورده

مثل گـلی پـرپـر شـبـیـه یـاس پـژمرده           در عرش بابا را زیارت می‌کند زهـرا

فردای محشر باز محشر می‌شود قطعاً           مـادر می‌آیـد دیـدنی‌تـر می‌شود قـطعـاً

با لطف او یک طور دیگر می‌شود قطعاً           از ما گنهکاران شفـاعت می‌کند زهرا

خسران زده در کوله‌بارش در ندارد که           در روز رستـاخـیز دست پُر ندارد که

هرچه بگوید فاطمه رد خور ندارد که           نزد خـدا از ما ضمـانت می‌کـند زهرا

هم سینه زن، هم گریه‌کن، هم روضه‌خوانش را           هم چـای‌ریـز بـی‌ریـا و بی‌نـشـانش را

تا دوسـتــانِ دوسـتــانِ دوسـتــانـش را           با دست خود راهی جنت می‌کند زهرا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ فراموش نکنیم که حضرت زهرا سلام الله علیهابیشتر و پیش تر از امام و رهبر خویش دفاع کرد تا همسرش و اگر بر فرض محال کس دیگری هم امام و جانشین برحق پیامبر بود از او دفاع میکرد

وقتی که دل را می‌دهد در دست دلبر هم           در پای عهدش می‌گذارد تا ابد سر هم

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

هرشب سراغ از مهبط مسمار می‌گیرد           از پا می‌افتد، پهلویش هر بار می‌گیرد

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدجواد قدرتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـاور نداشت زینب كبری‌ كه مـادرش            رفته است و جای خالی  او در برابرش

چـادر نــمـاز فــاطـمـه لالایـی شـبـش            دستان پُـر ز مهـر عـلـی بالـش سرش


چـشـمان پُـر ستارۀ زینب به در هنوز            یادی كـند ز مـادر و محـسن برادرش

هر نیمه شب به كنج دلش روضه می‌گرفت            با خاطرات كوچه و سیـلی و مـادرش

وقتی دلش بـهـانـۀ مـادر گـرفـته است            چـادر نـمـاز مـادر خود را كند سرش

مــادر كـبـوتـرانـه پـریـده بـه آسـمــان            بـابـا دلـش گــرفـتـه بـرای كـبـوتـرش

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

رفـتـی مـرا بـه وادی غـم واگـذاشـتـی            تنهـای مـن! مـرا ز چـه تنهـا گذاشتی؟

یادش به خیر باد کـه نُه سال پیـش بود            آن شب که تـو به خـانۀ من پـا گذاشتی


حوریـۀ بـهشت عـلـی! نیـمه‌هـای شـب            رفـتی سوی بهـشت و مـرا جا گذاشتی

یـاسـین من! چـقـدر غـریبـانه از وطن            رفـتی و سـر بـه دامـن طـاهـا گذاشتی

کردی بـه هر نفس طلب مرگ از خدا            تـا داغ خـویش بـر جگـر مـا گـذاشـتی

گردون به دیده‌ام چه قدر زشت گشته بود            آن شب که سر به سینۀ صحرا گذاشتی

تا ننگرم چه با تو شده، دست خویش را            هنـگـام مـرگ بـر رخ زیبـا گـذاشـتـی

هرکس نهد ز خویش نشانی، تو بعد خود            یک قـبـر بی‌نـشـانه بـه دنـیـا گـذاشـتی

دار و نـدار من همـه رفت و برای من            تـنهـا چهـار کـودک خـود را گـذاشـتی

گـفـتـی ز داغ فـاطـمــه و سـینـۀ عـلی            «میثم!» چه داغ‌ها که به دل‌ها گذاشتی

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : ژولیده نیشابوری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

صدف چشم من از داغ تو گوهر بار است           چه كنم؟! كار علی بی‌تو به عالم، زار است!

اشـتـیاق تو مرا می‌كـشد از خانه برون           ورنه از خانه برون آمدنم، دشوار است!


موقـع آمد و شد، فاطـمـه جان! می‌بـیـنم           دیـده زینب تو مـات در و دیـوار است!

به گـواهی شب و، زمزمه مرغ سـحـر           اهل یثرب همه خوابند و، علی بیدار است

روز در خانه، پـرستار حسین و حـسَنم           كمكم كن! كه نگه‌داری‌شان دشوار است!

یـاد آن روز كه بـا زیـنب تو می‌گـفـتـم:           دخترم! گریه مكن! مادرتان بیمار است!

چاه داند كه به من، عمر چسان می‌گذرد           قصّه، كوتاه كنم ورنه سخن بسیار است

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدحسن بیات‌لو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

عـطر بـهـشت می‌وزد از آسـتـانـه‌ات            گل می‌طراود از در و دیوار خانه‌ات

پنهان شده است قـدر تو مانند قـبر تو            ای بی‌نشانه کیست که دارد نشانه‌ات؟


مردی که از تبـسم تو شعر می‌سـرود            مبهوت می‌شد از غـزل عـاشـقـانه‌ات

یکـتایی و برای تو همتا فقط علی‌ست            سوگـنـد می‌خـورم به خدای یگـانه‌ات

در کـوثـر زلال تو تـکـثـیر می‌شـویم            از دل نـرفـتـنی‌سـت غـم جـاودانـه‌ات

بانو چگـونه می‌شود از اشک تر نشد            وقتی که مرثیه است هـوای تـرانه‌ات

بعد از تو خاک بر سر این روزگار باد            آتش چرا نـشـسـته بر این آشـیـانـه‌ات

بعد از تو، جای خالی تو گریه می‌کند            با اهـل خـانـۀ تـو گـرفـتــه بـهـانـه‌ات

صبر علی رسید به‌پایان همینکه خواست            تـنهـا مـیـان خـاک سـپـارد شـبـانه‌ات

دست خدا سـپـرد به دست خـدا تو را            آری زمین گـرفت ز دست زمـانـه‌ات

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسین قربانچه، پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آه از غمی که هست و ز غم پروری که نیست            از سنگری که هست و ز هم سنگری که نیست

طفـلان من به نان وغـذا لب نـمی‌زنـند            گیرم که سفره پهن شده، مادری که نیست


زینب نشـسـته اشک مـرا پـاک می‌کـند            کوثر شده به جای همان کوثری که نیست

شـسـتـیـم خـون مانده به دیـوار را ولی            از خاطرم چگونه رَوَد آن دری که نیست؟

آه ای مغـیـره، بد زن من را لگـد زدی            حالا فقط علی‌ست و آن همسری که نیست

مـن در اتـاق سـوم و هـفـتـم گـرفــتـه‌ام            در این محل برای توچشم تری که نیست

از من حسین قـول زیـارت گرفته است            از دیـدن تو آرزوی بهـتـری که نیـست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

وقتی تو و حـسین نـشـسـتـید در تـنـور            زینب نشسته چشم به‌راه سری که نیست

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

یک روز داغ چادر خاکی مرا شکست            یک روز هم مصیبت آن معجری که نیست

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمّد قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

غزل در اوّلین بیت خودش پژمرد و پرپر شد            همین که قافیه در دوّمین مصراع، مادر شد

بدین علّت که او خیر کثیر و نورالأخیار است            کنارش برکت عمر علی چندین برابر شد


کسی که کوثر قرآن شود هرگز نمی‌سوزد            غلط گفتند آتش دست بر دامان معجر شد

مصیبت هرچه نازل شد پس از او بر عزیزانش            شروعش از تبانی کردن دیوار با در شد

چه شبها که قنوت خویش را می‌خواند با یک دست            چه شبها که تماشایش بلای جان حیدر شد

نظام خانه، بی‌مادر، ز هم می‌پاشد و دیدیم            پس از زهرا چگونه جمعشان، جمع مُکسَّر شد

مبر ای روضه‌خوان ما را به گودال پُر از نیزه            همین‌جا پشت این در بود که ارباب، بی‌سر شد

مگو در کربلا شد بی‌برادر دختر زهرا            که اوّل بار زینب در مدینه بی‌برادر شد

کدامین غنچه در عالم به جز دردانۀ زهرا            میان شعلۀ آتش به دست میخ، پرپر شد؟

شبیه فاطمه، مُجِرم به حیدردوستی گردید            اگر با آن قد و بالا علی اکبر هم اصغر شد

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

چشم وا کن تا ببـینی حال من را فاطمه            تا ببـینی خانه نه، بیت الحزن را فاطمه

ای بـهـار آرزویـم با خـزان خود بـبـین            زردی رخسار گـل‌های چمن را فاطمه


بر لباست نقش این سرخی ندیدم تا کنون            کی عزیزم بافـتی این پیرهن را فاطمه

بس که خون می‌ریزد از زخم عمیق سینه‌ات            نیست ممکن تا بشویم این بدن را فاطمه

پاسخ این دختران با من، ولی جان علی            چاره کن کابوس شبهای حسن را فاطمه

بـار سنگـین تـمـام کـودکـانت سهـم من            لااقل می‌بافـتی این یک کـفن را فاطمه

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قربانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

بسوزیم و بسوزانـیم با گریه دو عالم را            که سوزاندند ناموس رسول الله اعظم را

لگد بر شاخه خورد و بار افتاد از درختی که            به زیر سایه‌اش گیرد از آدم تا به خاتم را


شب تشییع زهرا در سکوت کوچه‌های شهر            علی می‌بُرد روی شانه‌اش عرش معظم را

علی زهرای خود را خاک کرد و زیر لب می‌گفت            از امشب می‌کشم من انتظار ابن ملجم را

به قدری گریه کرد آن شب به بالای سر قبرش            ز قلبش شُست با اشکش خوشی‌های مجسم را

شتاب دست سنگین را فقط مقداد می‌فهمد            چِشیده صبح دفن فاطمه سیلیِ محکم را

تمام نخـل‌ها هستـند هر شب شاهد اینکه            علی در چاه می‌ریزد تمـام درد عالم را

زنش را عده‌ای نامرد کوبیدند بر دیوار            به که باید بگوید مرد عالم اینچنین غم را

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بقـیـعِ چـشم من از اشک مثل دریا شد            شبی‌که پای فراقت به این جهان وا شد

به عهد پیری خود نیز بر تو خواهم سوخت            که در بهـار جـوانی قـدت چنـان تا شد


مُصیـبتی‌ست ‌که‌ فـرموده‌اند امام شـشم            چگونه « ناحِلَهُا لجِسْم» در تو معنا شد

به ‌درد لالۀ زخمی گوش تو که نخورد            اگر چـه عـاقـبت آن گـوشواره پیدا شد

به‌فـرض‌ اینکه‌ مدینه پُر است از یاور            عـلی برای همیشه پس ‌از تو تـنهـا شد

هزار مرتبـه مرگ از خُدا تقاضا کرد            برای غُـسـل تو وقـتی عـلـی مُهـیـّا شد

دمی که آیـنۀ پهـلـویت مُکـسّـر گَـشـت            شـهـادت پـسـر تـشـنـۀ تـو امـضـا شـد

خبر رسـیده که در قـتـلگـاه دیـده شدی            سر تصاحـب پیـراهـنـش که دعـوا شد

مرا به یاد حضورت به روز حشر انداخت            قـیامتی که در آن جای تـنگ بر پا شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن مطالب و مغایرت با روایات مستند حذف شد

برای گـردن آسـیب دیـده نیست عـلاج            اگـر جـراحـت بـازوی تـو مُــداوا شـد

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : شعبان فرزانه (مجرد) نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای مـدیـنه ای حـریم مصطفی            ای مـدیـنـه سـرزمـین پُـر بـلا

ای مدینه سـیـنه سـیـنای عشق            ای مدینه گـلشن گل‌های عشق


کیست گردیده نهان در خاک تو            داده بس حرمت به خاک پاک تو

ای بـقـیـع ای آشـیـان فـاطـمـه            ای بـقـیع ای مـیـزبـان فـاطـمه

ای بقیع زهرا امید حیدر است            این امانت دختر پیغـمـبر است

خوب ازاین زهرا پذیرایی نما            از دل آزرده دل آرایــی نــمــا

ای بقـیع بسـیار گـلها چـیـده‌ای            اشک‌های چـشم حـیدر دیده‌ای

بود زهرا الگوی صبر و شرف            فاطمه بر یازده  گوهر صدف

ای امـانت دار خـتم الـمـرسلـین            داری از انگـشتر احـمد نگـین

اینکه در خاک تو مأوا کرده است            با در و دیوار نجوا کرده است

این که در کنج لحد خوابیده است             مهر ورزی‌های امت دیده است

کرده نـیـلی تـازیـانـه بـازویش            از عـدو دیده نـوازش پهلـویش

مرتضی تابوت زهرا را به دوش            سوی تو آورده شب، اما خموش

قامتـش خم گـشته از داغ بتول            سر به زانو از غم هجران ملول

می‌نمود از غصه با خود زمزمه            نیـمـه شب بالای قـبـر فـاطـمه

نیمه شب‌ها شد بقیع جای علی            گریه کن ای دل به شب‌های علی

رازهای خویشـتـن با چاه گفت            درد پنهان را به سوز و آه گفت

بی‌معین شد کودک معصوم او            پنـج سـالـه زیـنب و کـلـثوم او

بود با طفلان به شهر خود غریب            زینبش از مهر مادر بی‌نصیب

چون که زینب شد ز مادر نا امید            غـربت شام غـریبان را چـشید

چون برات غم به زینب داده شد            بـهـر غـم‌هـای دگـر آمـاده شـد

اشک‌ریزان بهر مادر دل غمین            در بقـیع بودند زینب با حـسین

بر رخ افـسردگان لبخند نیست            طفل بی‌مادر دگر خرسند نیست

شد"  مجـرد " پیـرو این قـافـله            چون ز زهـرا دارد امـید صله

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدعباس صدرالدینی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : ترجیع بند

نـدیـدم ز چـشـمـان تـو مهـربـان‌تر            ز امـواج دریــای آن بـیـکــران‌تـر

دلت چون شـقـایق ز غـم پُر تلاطم            ز بـاغ بـنـفـشـه رخـت ارغـوان‌تـر


مدالی به بـازوی، نـشانی به سـیـنه            نبـاشـد به عـالـم ز تـو قـهـرمـان‌تر

گل عمرت ای یاس خوشبوی احمد            به فصل بهار از خزان هم خزان‌تر

سـرشـک تـو ای آسـمـان لـطـافـت            ز بـاران فـصـل بـهـاران روان‌تـر

خدا را کدامین غم اینگونه بنـمـود؟            ز مـحـراب قـدّ رسـایـت کـمـان‌تـر

تو یک بوستان پُر از داغ و دردی

بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی

خـدا قـلـب مـا را به هم آشـنـا کرد            نبی دست ما را گرفت و دعـا کرد

الــهـی در انــبــوه آتــش بــســوزد            هر آن کس که دست تو از من جدا کرد

دری را که دروازه‌ی آسـمـان بـود            ز فـتـنه در او خـصم آتـش بپا کرد

همان شعله شد تیغ و در ظلمت شب            فروزان سر مرتضی را دو تا کرد

همان شعله را بُرد در کوزۀ زهـر            به صد حیله در حنجر مجتبی کرد

همان شعله در نیم روزی شرربار            سر تشـنه‌کـامی ز پیـکـر جـدا کرد

تو یک بوستان پُر از داغ و دردی

بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی

تـو دسـت غـریـب دلـم را گـرفـتی            فـراسـوی انـدیـشــه مــأوا گــرفـت

جـهـان را بـرای تو ایـجـاد کـردنـد            تو در بیت‌الأحزان چـرا جا گرفتی

ز خـار جگـرسـوز طعـنـه گـل من            وطن در دل داغ صـحـرا گـرفـتـی

شـکـسـتـنـد آئـیـنــه‌ای را کـه با آن            غـبـار غــم چـهــره‌ام را گــرفـتـی

بــرای بـــقــای طــریــق امـــامـت            ز مـیـخ شـرربـار امـضـا گـرفـتـی

تو رود خـروشـان شـرم و حـیـایی            که در نیـمـه شب راه دریا گـرفتی

تو یک بوستان پُر از داغ و دردی

بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی

و اینک دل و دیـده شـمـع مـزارت            و در خانه طـفـلان چشم انتـظارت

نـبـی از فـراق تو گـشـته سیه‌پـوش            دل حـضرت حـق بُـوَد سـوگوارت

شـده خــون دل لالـه از بی‌قـراری            بــنــفـشــه بُــوَد تـا ابــد داغــدارت

صدای تو جاری است در گوش جانم            ز تــسـبـیـح و سـجــاده یــادگـارت

چه دیدی که با ناله مرگ خودت را            تـقـاضـا نـمـودی ز پـروردگــارت

بـرای عــلـی هـم دعــای دگـر کـن            که بـاشد چو پروانـه‌ای بی‌قـرارت

تو یک بوستان پُر از داغ و دردی

بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بــرای بـــقــای طــریــق امـــامـت            ز مـیـخ شـرربـار امـضـا گـرفـتـی

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : فائزه زرافشان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

قـلـم چـگـونه گـذارد قدم به ساحت تو            »توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو«

خـدا به یُـمـن شـما رزق می‌دهد ما را            زمین نـشـسـته سر سـفـرۀ قـناعـت تو


هر آنچه قد بکشد صبر، باز هم دستش            نـمـی‌رسـد بـه بـلـنـدای اسـتـقـامـت تو

چه آمده به سر مـاهِ رویت این شب‌ها            که در تـوان عـلی هم نبوده رؤیت تو

هنوز کوثر این اشک‌ها خروشان است            چگـونه سـرد شـود داغ بی‌نـهـایت تو

تو رفته‌ای و جهان قرن‌هاست می‌سوزد            و مانده روی دلش حسرت زیارت تو

چقدر دست غزل در برابرت خالی‌ست            بـگـو چـگـونه درآئـیـم از خجـالت تو

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با رفـتن تو جوشن و لشکر، چه فایده            عـالـم شـود فـدائـی حـیـدر چـه فـایـده

وقتی تو نـیـستی که نگـاهت کند علی            گـیـرم کـنـم نـگـاه به اخـتـر چه فـایده


از خانه رفته عطر خوشِ نابت ای عزیز            در خانه عـود و لاله و عـنبر چه فایده

انداخـت فـضه سـفـره و گـفـتند بچه‌ها            در خـانه نـیست سـایهٔ مـادر چه فایده

با یـادِ کـوچه کاش نخوابد حـسن دگر            خـوابی که هست دلـهـره‌آور چه فایده

بر حـیـدری که شـاهـدِ افـتادن تو بـود            گـویـند اگر که فـاتـحِ خـیـبـر چه فایده

در را به اشکِ هر شبه تعمیر کرده‌ام            مسمار را گرفـتم از این در، چه فایده

گیـرم هـزار بـار که قـرآن کـنـند ختم            وقـتی جـفـا کـنـند به کـوثـر چه فـایده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

از خانه رفته عطر خوشِ نانت ای عزیز            در خانه عـود و لاله و عـنبر چه فایده